یکشنبه ۱۶ آبان ۹۵ ۱۹:۴۰ ۲۶۱ بازديد
تحليل سيدحسن نصرالله از انتخابات رياستجمهوري لبنان
سيد حسن نصرالله، دبيركل حزبالله لبنان بهمناسبت بزرگداشت مراسم حاج مصطفي شحاده ابتدا درگذشت اين فرمانده را تسليت گفت و در ادامهي سخنراني خود دربارهي ويژگيهاي شخصيتي اين فرمانده، مسئلهي رياستجمهوري لبنان، بيانيهي بالفور رژيم صهيونيستي و حوادث يمن سخن گفت. گزيدهاي از اين سخنراني به گزينش modafehaneharam تقديم مخاطبين محترم ميشود:
حاج مصطفي شحاده چه كسي بود؟
آنچه كه من دربارهي حاج مصطفي (ابو احمد) در اين سخنراني ميگويم برخاسته از مشاهدات عيني من است؛ بر اساس شنيدهها نيست. ما با هم كار كرديم و سختيها را با هم تجربه كردهايم. ابو احمد يكي از اولين نيروها هنگام تشكيل حزبالله بود. وي همهي جواني و عمرش را در اين مسير گذراند. او از مسئوليني بود كه همواره در ميدان و جبهه بود و هيچگاه اين ميدان را ترك نكرد. برادري مؤمن، شجاع، با بصيرت و با ارادهاي پولادين بود و هيچگاه ترس به دل او راه پيدا نميكرد. من افرادي را ميشناسم كه اينها در هيچ ميداني از ميدانهاي جنگ هيچگونه ترس و دلهرهاي به دلشان راه پيدا نميكند. يكي از نمادهاي اين جنس افراد حاج مصطفي شحاده بود. او بسيار به جوانان و رزمندگان و مردم نزديك بود و با آنها با لطف و محبت و صداقت و برادري و تواضع برخورد ميكرد.
حاج مصطفي مسئول واحد نظامي حزبالله در بيروت غربي بود. در سال ۱۹۸۷م. در پي جنگ داخلي كه ميان بعضي از قدرتهاي سياسي آن زمان در گرفته بود، نيروهاي نظامي سوري وارد كشور شدند. در آن زمان فاجعهاي بسيار دردناك در منطقه فتحالله رخ داد كه بعدها به نام كشتار فتحالله معروف شد. ۱۸ نفر از بهترين جوانان ما در آن حادثه شهيد شدند. چرا كه افرادي از مديران حكومت سوري در سابق بر خلاف نظر حافظ اسد دوست داشتند بين نيروهاي سوري و حزبالله درگيري و كشتار شكل بگيرد. اين يكي از چالشهاي ما بود. در همان زمان هم كساني بودند كه ميخواستند بين نيروهاي مقاومت و ارتش لبنان نيز جنگ و درگيري باشد.
در آن زمان فرماندهي ميدان حاج مصطفي بود. اين يعني اينكه يك حرف او، يك دستور او و يك تير كه شليك ميشد ميتوانست در ماه دوم سال ۱۹۸۷م فاجعه بيافريند و كار را به جنگي تمام عيار بين نيروهاي حزبالله و ارتش سوريه بكشاند. عليرغم اين كه شهداي آن حادثه هم از دوستان و برادران و نزديكان او بودند، اما اينقدر اين فرمانده منضبط، مطيع، حكيم، مسئوليتپذير، شكيبا، صابر، خودكنترل و بصير بود، بهگونهاي كه اوضاع را كنترل كرد و واكنشي از خود نشان نداد و به انتظار فرمان رهبري وقت حزبالله نشست. شوراي رهبري حزبالله هم در آن زمان ابعاد اين حادثه را بررسي كردند و همه بر اين امر اجماع كردند كه بايد تحمل كنيم و صبر بيشه كنيم و دندان روي جگر بگذاريم چون توطئهاي در كار است كه ما را بهسمت درگيري و جنگي هل دهد كه اولين برندهي آن اسرائيل و حاميان او خواهد بود.
تهمتهايي كه بعد از دو سالونيم دروغ بودنشان فاش شد
در اين مدتِ دو سال و نيم بايد بگويم كه به ما (حزبالله) خيلي ظلم شد و خيلي تهمتها به ما زدند. از تهمتهاي اصلي آنها اين بود كه حزبالله موافق رياستجمهوري ميشل عون نيست و او را فريب داده است و به او دروغ گفته است. در حاليكه ما هيچگاه نه دروغگو بوديم و نه فريبكار. بعد از آن، يك پله بالاتر رفتند و گفتند حزبالله اساسا نميخواهد لبنان رئيسجمهور داشته باشد و برنامهي او خلأ رئيسجمهور در لبنان است. بر اساس همين، تحليلها كردند و تهمتها زدند. بعد از آن گفتند حزبالله پروندهي رياستجمهوري لبنان را جزئي از پروندهي هستهاي ايران ميداند و تا آن حل نشود نميگذارد اين پرونده به انجام برسد. بعد از تمام شدن مذاكرات هستهاي معلوم شد مذاكرات هستهاي فقط و فقط هستهاي بوده و مسائل لبنان و مسئلهي رياستجمهوري و حوادث سوريه و هيچ مسئلهي ديگري، هيچ بخشي از مذاكرات را تشكيل نميداده است. چرا كه جمهوري اسلامي ايران و مقام معظم رهبري حضرت امام خامنهاي و ديگر مسئولين ايران در برابر قرار گرفتن پروندههاي ديگري غير از پروندهي هستهاي بر ميز مذاكرات بهطور قاطع ايستادهاند. حتي آمريكاييها هم بعدها به اين امر اذعان كردند و معلوم شد ما راست ميگفتيم و ديگران به ما ظلم كرده بودند.
بعد از آن گفتند حزبالله جريان انتخابات رياستجمهوري را متوقف كرده و به انتظار فرجام حوادث سوريه است. در حاليكه ما هزار بار به آقايان گفتيم كاري به اوضاع سوريه و منطقه نداشته باشيد و بنشينيد و دربارهي رياستجمهوري مذاكره كنيد و تصميمي بگيريد. اما زير بار نميرفتند. تا اينكه در روز ۲۱ اكتبر معلوم شد اين موضوع نه ربطي به پروندهي هستهاي داشت و نه به حوادث سوريه و نه اساسا ايران با كسي در اينباره گفتوگو كرده است. وقتي آقاي اولاند با آقاي روحاني گفتوگو كرد، آقاي روحاني گفت اين موضوع به خود لبنانيها مربوط است و بايد ديد خودشان بر كدام شخص توافق خواهند كرد.
واتيكان، ايتاليا، روسيه و همهي كشورها با ايران در اينباره گفتوگو كردند، و در مقابل ايران به همه گفت اين پروندهي لبناني است و آنها با ما همپيمان و دوستاند اما اين مسئله به خودشان مربوط است و ما دخالتي نميكنيم. ايران و سوريه هر دو ميخواستند اين موضوع لبناني محض باشد، اما كساني كه نميخواستند اينگونه باشد افرادي غير از ما هستند.
بعضيها گفتند مسئلهي رياستجمهوري لبنان در گرو حل مشكلات سياسي بين ايران و عربستان سعودي است. يعني پروندهي رياستجمهوري لبنان يكي از پروندههاي مورد اختلاف بين ايران و سعودي در كنار موضوع يمن، سوريه، عراق و بحرين است كه هيچ صحتي ندارد و اينها يك مشت حرفهاي موهوم است.
هيچ معاملهاي بين حزبالله و ميشل عون وجود ندارد
آنچه بين ما (حزبالله) و جناب آقاي رئيسجمهور ميشل عون وجود دارد، تنها و تنها اعتماد به استقلال و صداقت و شفافيت اوست و هيچ معامله و بده بستاني بين ما و او صورت نگرفته است. همين اعتماد براي ما كافي است. ما كاملا اطمينان داريم كه امروز شخصي كه به كاخ رياستجمهوري راه پيدا كرده است يك مرد فرماندهي با صداقت، شجاع، ميهندوست و مستقل است كه چون كوه ايستاده است. بهنظر ما او كسي است كه نميشود او را فروخت و نه ميشود خريد و نه اهل ساخت و پاخت است، بلكه پايبند به اصولي است كه بر اساس آنها حركت ميكند.
اسرائيل مقر استكبار نو در منطقه است
سالگرد بيانيهي بالفور را پشت سر گذاشتيم؛ بيانيهاي كه در آن كسي كه مالك نبود، زميني را به كسي كه مستحق آن نبود بخشيد. بيانيهاي كه بر اساس آن رژيم صهيونيستي بنيانگذاري شد و يهوديان صهيونيست در آن به خدمت يك طرح انگليسي بهكار گرفته شدند و الّا يهوديان و صهيونيستها تنها بهدنبال تشكيل يك حكومت بودند، و جاي آن براي آنها چندان فرقي نداشت. آرژانتين يكي از گزينهها بود، اوگاندا نيز يكي از گزينهها بود، همچنين در اروپا نيز بهدنيال جايي براي تأسيس دولت خود بودند.
اما اين عقل انگليسي و استعمار پير انگليس بود كه براي منطقهي ما نقشهها كشيد كه چگونه آن را پاره پاره كند و بر آن تسلط پيدا كند و همهي ثروتهايش را بمكد و هزار بلاي ديگر بر سر آن بياورد. البته فلسطين يكي از گزينههاي پروژهي صهيونيستها بود اما انگليسيها آنها را به فلسطين آوردند و آن موقع بود كه داستانسراييها دربارهي سرزمين موعود و سرزمين آبا و اجدادي يهود و وعدهي شير و عسل شروع شد. وگرنه خود صهيونيستها تصميم قاطعي نسبت به فلسطين نگرفته بودند، بلكه چند گزينه داشتند كه يكي از آن گزينهها فلسطين بود. و بههمين خاطر است كه اسرائيل را جلوترين پادگان و مقرّ نظامي استعمار كهنه و استكبار نو يعني آمريكا ميدانيم. بههر حال تأمل در اين بيانيه و مناسبت، و يادآوري حوادث آن زمان براي مردم و بازخواني مواضع حاكمان و نظامهاي عربي و اينكه چه كساني بر سر اين سرزمين معامله كردند و چه كساني ايستادگي كردند و چه كساني خيانت كردند همهي اينها مهم است و نبايد اين گذشته را به فراموشي سپرد، اما به هر حال بيانيهي بالفور دولتي را بنيانگذاري كرد اما اين دولت توان ماندن در اين منطقه را ندارد. چرا كه اين دولت بر خلاف قوانين طبيعي و قوانين تاريخي و سنتها و ارادهي مردم شكل گرفته است.
تهمت هدف قرار دادن مكه از سوي يمنيها غير قابل هضم است
تهمتي كه به ارتش يمن و نيروهاي مردمي يمن زده شد، كه مكه مكرمه را با موشك بالستيك هدف قرار دادهاند تهمتي است كه نه ميشود باور كرد نه ميشود هضم كرد و نه ميشود بلعيد. عربستان سعودي يك دروغ بزرگي را گفت كه دنيا هم با او همراه شد و باورش شد. البته دنيا باور نكرد و بعضي از كشورها هم منكر شدند. هيچ دليلي هم عربستان ارائه نكرد. ولي متأسفانه بعضي از رسانهها و بعضي از دولتها از سر مدارا يا ترس يا طمع با آنها در اين تهمت همراه شدند. چه كسي باورش ميشود كه اين مردم پاك و متدين و صبور يمن كه اهل نماز، روزه، حج و عمره هستند كه در طول تاريخ غيرتمندانه از حرمين شريفين محافظت كردهاند چنين كاري بكنند!؟ به اين چنين مردمي تهمت ميزنيد كه مكه را هدف موشك قرار دادند!؟
آنها گفتند ما فلان فرودگاه را در جده هدف قرار داديم. دليل بياوريد كه مكه را با موشك زدند و دنيا را قانع كنيد. اگر دليل داريد حتي ما كه از برادران يمنيمان دفاع ميكنيم در آن صورت خواهيم گفت كه اين كار محكوم است. اما چرا تهمتزني تا اين حد!؟ چرا ظلم و جنايت تا اين حد!؟ اضافه بر مظلوميت اين مردم كه هر روز در معرض كشتار و بمباران قرار ميگيرند، جنايتي ديگر در حق آنها انجام ميگيرد و آن اين كه از بلندترين منابر اسلامي در جهان اسلام، به تهمتِ هدف قرار دادن مكه محكوم ميشوند. اين كار زشت فضاحتباري است كه به نتيجهاي هم نخواهد رسيد.
حاج مصطفي شحاده چه كسي بود؟
آنچه كه من دربارهي حاج مصطفي (ابو احمد) در اين سخنراني ميگويم برخاسته از مشاهدات عيني من است؛ بر اساس شنيدهها نيست. ما با هم كار كرديم و سختيها را با هم تجربه كردهايم. ابو احمد يكي از اولين نيروها هنگام تشكيل حزبالله بود. وي همهي جواني و عمرش را در اين مسير گذراند. او از مسئوليني بود كه همواره در ميدان و جبهه بود و هيچگاه اين ميدان را ترك نكرد. برادري مؤمن، شجاع، با بصيرت و با ارادهاي پولادين بود و هيچگاه ترس به دل او راه پيدا نميكرد. من افرادي را ميشناسم كه اينها در هيچ ميداني از ميدانهاي جنگ هيچگونه ترس و دلهرهاي به دلشان راه پيدا نميكند. يكي از نمادهاي اين جنس افراد حاج مصطفي شحاده بود. او بسيار به جوانان و رزمندگان و مردم نزديك بود و با آنها با لطف و محبت و صداقت و برادري و تواضع برخورد ميكرد.
حاج مصطفي مسئول واحد نظامي حزبالله در بيروت غربي بود. در سال ۱۹۸۷م. در پي جنگ داخلي كه ميان بعضي از قدرتهاي سياسي آن زمان در گرفته بود، نيروهاي نظامي سوري وارد كشور شدند. در آن زمان فاجعهاي بسيار دردناك در منطقه فتحالله رخ داد كه بعدها به نام كشتار فتحالله معروف شد. ۱۸ نفر از بهترين جوانان ما در آن حادثه شهيد شدند. چرا كه افرادي از مديران حكومت سوري در سابق بر خلاف نظر حافظ اسد دوست داشتند بين نيروهاي سوري و حزبالله درگيري و كشتار شكل بگيرد. اين يكي از چالشهاي ما بود. در همان زمان هم كساني بودند كه ميخواستند بين نيروهاي مقاومت و ارتش لبنان نيز جنگ و درگيري باشد.
در آن زمان فرماندهي ميدان حاج مصطفي بود. اين يعني اينكه يك حرف او، يك دستور او و يك تير كه شليك ميشد ميتوانست در ماه دوم سال ۱۹۸۷م فاجعه بيافريند و كار را به جنگي تمام عيار بين نيروهاي حزبالله و ارتش سوريه بكشاند. عليرغم اين كه شهداي آن حادثه هم از دوستان و برادران و نزديكان او بودند، اما اينقدر اين فرمانده منضبط، مطيع، حكيم، مسئوليتپذير، شكيبا، صابر، خودكنترل و بصير بود، بهگونهاي كه اوضاع را كنترل كرد و واكنشي از خود نشان نداد و به انتظار فرمان رهبري وقت حزبالله نشست. شوراي رهبري حزبالله هم در آن زمان ابعاد اين حادثه را بررسي كردند و همه بر اين امر اجماع كردند كه بايد تحمل كنيم و صبر بيشه كنيم و دندان روي جگر بگذاريم چون توطئهاي در كار است كه ما را بهسمت درگيري و جنگي هل دهد كه اولين برندهي آن اسرائيل و حاميان او خواهد بود.
تهمتهايي كه بعد از دو سالونيم دروغ بودنشان فاش شد
در اين مدتِ دو سال و نيم بايد بگويم كه به ما (حزبالله) خيلي ظلم شد و خيلي تهمتها به ما زدند. از تهمتهاي اصلي آنها اين بود كه حزبالله موافق رياستجمهوري ميشل عون نيست و او را فريب داده است و به او دروغ گفته است. در حاليكه ما هيچگاه نه دروغگو بوديم و نه فريبكار. بعد از آن، يك پله بالاتر رفتند و گفتند حزبالله اساسا نميخواهد لبنان رئيسجمهور داشته باشد و برنامهي او خلأ رئيسجمهور در لبنان است. بر اساس همين، تحليلها كردند و تهمتها زدند. بعد از آن گفتند حزبالله پروندهي رياستجمهوري لبنان را جزئي از پروندهي هستهاي ايران ميداند و تا آن حل نشود نميگذارد اين پرونده به انجام برسد. بعد از تمام شدن مذاكرات هستهاي معلوم شد مذاكرات هستهاي فقط و فقط هستهاي بوده و مسائل لبنان و مسئلهي رياستجمهوري و حوادث سوريه و هيچ مسئلهي ديگري، هيچ بخشي از مذاكرات را تشكيل نميداده است. چرا كه جمهوري اسلامي ايران و مقام معظم رهبري حضرت امام خامنهاي و ديگر مسئولين ايران در برابر قرار گرفتن پروندههاي ديگري غير از پروندهي هستهاي بر ميز مذاكرات بهطور قاطع ايستادهاند. حتي آمريكاييها هم بعدها به اين امر اذعان كردند و معلوم شد ما راست ميگفتيم و ديگران به ما ظلم كرده بودند.
بعد از آن گفتند حزبالله جريان انتخابات رياستجمهوري را متوقف كرده و به انتظار فرجام حوادث سوريه است. در حاليكه ما هزار بار به آقايان گفتيم كاري به اوضاع سوريه و منطقه نداشته باشيد و بنشينيد و دربارهي رياستجمهوري مذاكره كنيد و تصميمي بگيريد. اما زير بار نميرفتند. تا اينكه در روز ۲۱ اكتبر معلوم شد اين موضوع نه ربطي به پروندهي هستهاي داشت و نه به حوادث سوريه و نه اساسا ايران با كسي در اينباره گفتوگو كرده است. وقتي آقاي اولاند با آقاي روحاني گفتوگو كرد، آقاي روحاني گفت اين موضوع به خود لبنانيها مربوط است و بايد ديد خودشان بر كدام شخص توافق خواهند كرد.
واتيكان، ايتاليا، روسيه و همهي كشورها با ايران در اينباره گفتوگو كردند، و در مقابل ايران به همه گفت اين پروندهي لبناني است و آنها با ما همپيمان و دوستاند اما اين مسئله به خودشان مربوط است و ما دخالتي نميكنيم. ايران و سوريه هر دو ميخواستند اين موضوع لبناني محض باشد، اما كساني كه نميخواستند اينگونه باشد افرادي غير از ما هستند.
بعضيها گفتند مسئلهي رياستجمهوري لبنان در گرو حل مشكلات سياسي بين ايران و عربستان سعودي است. يعني پروندهي رياستجمهوري لبنان يكي از پروندههاي مورد اختلاف بين ايران و سعودي در كنار موضوع يمن، سوريه، عراق و بحرين است كه هيچ صحتي ندارد و اينها يك مشت حرفهاي موهوم است.
هيچ معاملهاي بين حزبالله و ميشل عون وجود ندارد
آنچه بين ما (حزبالله) و جناب آقاي رئيسجمهور ميشل عون وجود دارد، تنها و تنها اعتماد به استقلال و صداقت و شفافيت اوست و هيچ معامله و بده بستاني بين ما و او صورت نگرفته است. همين اعتماد براي ما كافي است. ما كاملا اطمينان داريم كه امروز شخصي كه به كاخ رياستجمهوري راه پيدا كرده است يك مرد فرماندهي با صداقت، شجاع، ميهندوست و مستقل است كه چون كوه ايستاده است. بهنظر ما او كسي است كه نميشود او را فروخت و نه ميشود خريد و نه اهل ساخت و پاخت است، بلكه پايبند به اصولي است كه بر اساس آنها حركت ميكند.
اسرائيل مقر استكبار نو در منطقه است
سالگرد بيانيهي بالفور را پشت سر گذاشتيم؛ بيانيهاي كه در آن كسي كه مالك نبود، زميني را به كسي كه مستحق آن نبود بخشيد. بيانيهاي كه بر اساس آن رژيم صهيونيستي بنيانگذاري شد و يهوديان صهيونيست در آن به خدمت يك طرح انگليسي بهكار گرفته شدند و الّا يهوديان و صهيونيستها تنها بهدنبال تشكيل يك حكومت بودند، و جاي آن براي آنها چندان فرقي نداشت. آرژانتين يكي از گزينهها بود، اوگاندا نيز يكي از گزينهها بود، همچنين در اروپا نيز بهدنيال جايي براي تأسيس دولت خود بودند.
اما اين عقل انگليسي و استعمار پير انگليس بود كه براي منطقهي ما نقشهها كشيد كه چگونه آن را پاره پاره كند و بر آن تسلط پيدا كند و همهي ثروتهايش را بمكد و هزار بلاي ديگر بر سر آن بياورد. البته فلسطين يكي از گزينههاي پروژهي صهيونيستها بود اما انگليسيها آنها را به فلسطين آوردند و آن موقع بود كه داستانسراييها دربارهي سرزمين موعود و سرزمين آبا و اجدادي يهود و وعدهي شير و عسل شروع شد. وگرنه خود صهيونيستها تصميم قاطعي نسبت به فلسطين نگرفته بودند، بلكه چند گزينه داشتند كه يكي از آن گزينهها فلسطين بود. و بههمين خاطر است كه اسرائيل را جلوترين پادگان و مقرّ نظامي استعمار كهنه و استكبار نو يعني آمريكا ميدانيم. بههر حال تأمل در اين بيانيه و مناسبت، و يادآوري حوادث آن زمان براي مردم و بازخواني مواضع حاكمان و نظامهاي عربي و اينكه چه كساني بر سر اين سرزمين معامله كردند و چه كساني ايستادگي كردند و چه كساني خيانت كردند همهي اينها مهم است و نبايد اين گذشته را به فراموشي سپرد، اما به هر حال بيانيهي بالفور دولتي را بنيانگذاري كرد اما اين دولت توان ماندن در اين منطقه را ندارد. چرا كه اين دولت بر خلاف قوانين طبيعي و قوانين تاريخي و سنتها و ارادهي مردم شكل گرفته است.
تهمت هدف قرار دادن مكه از سوي يمنيها غير قابل هضم است
تهمتي كه به ارتش يمن و نيروهاي مردمي يمن زده شد، كه مكه مكرمه را با موشك بالستيك هدف قرار دادهاند تهمتي است كه نه ميشود باور كرد نه ميشود هضم كرد و نه ميشود بلعيد. عربستان سعودي يك دروغ بزرگي را گفت كه دنيا هم با او همراه شد و باورش شد. البته دنيا باور نكرد و بعضي از كشورها هم منكر شدند. هيچ دليلي هم عربستان ارائه نكرد. ولي متأسفانه بعضي از رسانهها و بعضي از دولتها از سر مدارا يا ترس يا طمع با آنها در اين تهمت همراه شدند. چه كسي باورش ميشود كه اين مردم پاك و متدين و صبور يمن كه اهل نماز، روزه، حج و عمره هستند كه در طول تاريخ غيرتمندانه از حرمين شريفين محافظت كردهاند چنين كاري بكنند!؟ به اين چنين مردمي تهمت ميزنيد كه مكه را هدف موشك قرار دادند!؟
آنها گفتند ما فلان فرودگاه را در جده هدف قرار داديم. دليل بياوريد كه مكه را با موشك زدند و دنيا را قانع كنيد. اگر دليل داريد حتي ما كه از برادران يمنيمان دفاع ميكنيم در آن صورت خواهيم گفت كه اين كار محكوم است. اما چرا تهمتزني تا اين حد!؟ چرا ظلم و جنايت تا اين حد!؟ اضافه بر مظلوميت اين مردم كه هر روز در معرض كشتار و بمباران قرار ميگيرند، جنايتي ديگر در حق آنها انجام ميگيرد و آن اين كه از بلندترين منابر اسلامي در جهان اسلام، به تهمتِ هدف قرار دادن مكه محكوم ميشوند. اين كار زشت فضاحتباري است كه به نتيجهاي هم نخواهد رسيد.