khamenei

مدافعان حرم

khamenei

۲۷۰ بازديد
گفت‌وگو با دكتر محمد جمشيدي:

آمريكا بعد از برجام هم تحريم‌ها عليه ايران را حفظ كرده است

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttp://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif انتخابات رياست‌جمهوري آمريكا و كشانده شدن بحث ميان كانديداها به نازل‌ترين بحث‌ها، اعتراضات فراواني در جامعه‌ي آمريكا به‌وجود آورده است. رهبر انقلاب نيز در ديدار نخبگان و استعدادهاي برتر علمي، رقابت‌هاي انتخاباتي در آمريكا و موضوعات مطرح ميان دو كانديدا را نمونه‌اي بارز و آشكار از نتايج نبود معنويت و ايمان در صاحبان قدرت در كشور آمريكا دانستند. در ديدار هفته‌ي گذشته نيز، با طرح دوباره‌ي اين موضوع فرمودند: «حقايقي كه اينها بر زبان راندند ديديد؟ شنيديد؟ اينها آمريكا را افشا كردند. چند برابر چيزهايي را كه ما مي‌گفتيم و بعضي باور نمي‌كردند و نمي‌خواستند باور كنند، خود اينها گفتند... ارزش‌هاي انساني در آن كشور نابودشده و لگدمال‌شده است.» در همين رابطه و براي واكاوي سياست‌هاي اين كانديداها در قبال ايران، پايگاه اطلاع‌رساني KHAMENEI.IR گفت‌وگويي با آقاي دكتر محمد جمشيدي، عضو هيئت‌علمي دانشكده‌ي حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران، ترتيب داده است.
 
* اين دوره از انتخابات رياست جمهوري آمريكا، به صحنه‌اي براي نزاع‌هاي غيراخلاقي تبديل شده است كه نامزدها براي كسب رأي بيشتر، حتي پرده از روابط خصوصي يكديگر بر مي‌دارند، به‌نظر شما چه عوامل و دلايلي موجب شده كه سياست‌مداران آمريكا تا اين حد به‌سمت سقوط اخلاقي پيش بروند؟
تركيب دو عامل در اين مسئله مؤثر است. اول اينكه ما شاهد غلبه‌ي رفتارهاي پوپوليستي در داخل ايالات‌متحده‌ي آمريكا هستيم. در درون دموكرات‌ها، برني سندرز نماينده‌ي پوپوليسم بود و در داخل جمهوري‌خواهان، دونالد ترامپ نماد اين پوپوليسم است. اين به‌معني آن است كه مردم عليه اليت‌هاي حاكم حركت مي‌كنند و آن فردي مي‌تواند رأي مردم را به دست بياورد كه مطابق با خواسته‌هاي آن‌ها صحبت كند.

عامل ديگر، ورود كانديدايي است كه از درون ساختار قدرت وارد نشده و از بيرون وارد اين كارزار شده است و به‌‌همين دليل نيز انتقادهاي جدي را به ساختار حاكميتي وارد مي‌كند. قبل از اين، افرادي وارد رقابت‌هاي انتخاباتي مي‌شدند كه يا سناتور و يا فرماندار ايالت‌ها بودند، اما اين اولين‌بار است كه شخصي مانند ترامپ با سابقه‌ي غيرسياسي وارد عرصه‌ي انتخابات رياست‌جمهوري آمريكا شده است. او يك سرمايه‌دار سفيدپوست كاملاً آمريكايي است. لذا وقتي فردي مانند وي برضد نظام حاكم و فسادهاي نهادينه‌شده در آن اقدام مي‌كند، مي‌بينيم كه كل نظام سياسي ايالات‌متحده، اعم از چپ و راست و حتي نومحافظه‌كاران و مخالفان جنگ، طرفدار كلينتون مي‌شوند و از او حمايت مي‌كنند.
يكي از مهم‌ترين چالش‌ها براي ايران، رفع تحريم‌هاست. در واقع تحريم‌ها به استراتژي ثابت آمريكا در قبال ايران تبديل شده و حتي برجام نيز مانع تداوم و پيگيري اين استراتژي نشده است. حتي واشنگتن به‌دنبال اين است تا تحريم‌ها را به حوزه‌هاي ديگر نيز تسري دهد و با عناوين ديگر تشديد كند.

در چنين شرايطي حوزه‌هاي شخصي افراد نيز مورد استفاده‌ي طرفين قرار مي‌گيرد و كانديداها سعي مي‌كنند با اين حرف‌ها يكديگر را كنار بزنند. پيش‌تر و در رقابت‌هاي دهه‌هاي قبل، بيل كلينتون حتي موارد بسيار بدتري از دونالد ترامپ داشت و در زمان رياست‌جمهوري مرتكب اعمال غيراخلاقي شده بود. حتي ترامپ در مناظره‌هاي انتخاباتي به اين امر اشاره كرد و گفت آن مواردي كه به من نسبت مي‌دهيد، بيل كلينتون آنها را انجام داده است. مجموعه‌ي اين عوامل موجب شده است دعواي انتخاباتي به سطح نازل و درگيري‌هاي شخصي كشيده شود و زماني كه نمي‌توانند حرف‌هاي هرچند پوپوليستي يكديگر را پاسخ دهند، به‌سمت خراب كردن شخصيت همديگر مي‌روند.

جالب است در رسانه‌هاي آمريكايي درباره‌ي ادبيات و رفتارهاي غيراخلاقي دونالد ترامپ ساعت‌ها بحث مي‌شود، اما اسناد ويكي‌ليكس در مورد اقدامات عملي هيلاري كلينتون كاملاً مورد غفلت قرار گرفته است. اين رفتارهاي متناقض به‌معناي اراده‌ي سياسي نظام ايالات‌متحده‌ي آمريكا براي ناديده گرفتن خطاي كلينتون است.
 
* افراد ناراضي و خسته از سيستم سياسي آمريكا، كه بخشي از آن‌ها به طرفداران ترامپ تبديل شدند، چه نقشي در آينده‌ي سياسي اين كشور خواهند داشت؟
به نظر مي‌رسد يك حركت اجتماعي در جامعه‌ي آمريكا بروز كرده است كه با پايان يافتن انتخابات و حتي با پيروزي كلينتون و شكست ترامپ به پايان نمي‌رسد. مردم آمريكا نسبت‌به سيستم سياسي اين كشور بدبين شده‌اند و احساس مي‌كنند كه نظام سياسي آمريكا آن‌قدر اليتيسم شده است كه جايي براي مردم وجود ندارد. اكنون كل نظام سياسي آمريكا، از جمله شخص رئيس‌جمهور، به طرفداري از كانديدايي برخاسته كه نماينده‌ي نظم حاكم است و حرف مردم در آن شنيده نمي‌شود. اين خلاف رقابت آزاد است.
 
* در چند مدت اخير، اظهارنظرهاي زيادي درباره‌ي آينده‌ي روابط ايران و آمريكا مطرح شده است. برخي انتخاب ترامپ و برخي انتخاب كلينتون را به نفع ايران مي‌دانند. از منظر راهبردي، آيا تفاوتي بين اين دو كانديدا در چگونگي مواجهه با ايران وجود دارد؟
بي‌شك تفاوت‌هايي وجود دارد. موضوع مهم براي ما اين است كه كدام‌يك از اين افراد فشار كمتري بر ايران ايجاد مي‌كنند. يكي از مهم‌ترين چالش‌ها براي ايران، رفع تحريم‌هاست. در واقع تحريم‌ها به استراتژي ثابت آمريكا در قبال ايران تبديل شده و حتي برجام نيز مانع تداوم و پيگيري اين استراتژي نشده است. حتي واشنگتن به‌دنبال اين است تا تحريم‌ها را به حوزه‌هاي ديگر نيز تسري دهد و با عناوين ديگر تشديد كند. بايد ببينيم كدام‌يك از اين افراد ظرفيت عملياتي كردن يا تداوم تحريم‌ها را دارند. فردي مي‌تواند اين كارها را انجام دهد كه قدرت اجماع كشور‌ها عليه ايران را داشته باشد و به نظر مي‌رسد هيلاري كلينتون در اين زمينه ظرفيت بيشتري دارد.

دونالد ترامپ به‌دليل شخصيت و ادبياتي كه دارد، سخت‌تر مي‌تواند كشورها را با خود همراه كند، اما كلينتون به‌دليل تجربه و رفتارهايي كه دارد، بيشتر مي‌تواند بازيگران بين‌المللي را به‌سمت آمريكا جذب كند و لذا توانايي فشار بيشتر بر ايران را دارد. از سوي ديگر، كلينتون اساساً در اين زمينه برنامه‌ريزي پيشيني دارد؛ يعني تشديد فشار بر ايران جزء سياست‌هاي اوست.
دونالد ترامپ به‌دليل شخصيت و ادبياتي كه دارد، سخت‌تر مي‌تواند كشورها را با خود همراه كند، اما كلينتون به‌دليل تجربه و رفتارهايي كه دارد، بيشتر مي‌تواند بازيگران بين‌المللي را به‌سمت آمريكا جذب كند و لذا توانايي فشار بيشتر بر ايران را دارد. از سوي ديگر، كلينتون اساساً در اين زمينه برنامه‌ريزي پيشيني دارد؛ يعني تشديد فشار بر ايران جزء سياست‌هاي اوست.

در حوزه‌ي منطقه‌اي، تعهد هيلاري كلينتون به رژيم صهيونيستي، عربستان و ديگر مرتجعين منطقه، بي‌بديل است. او به‌عنوان يكي از حاميان سرسخت رژيم صهيونيستي معرفي مي‌شود. اخيراً نيز جمعي از مشاوران كلينتون در نشستي با تكرار اظهارات ضدايراني، از عربستان حمايت كرده‌اند. نكته‌ي ديگر آن است كه هيلاري كلينتون اراده‌اي جدي براي مبارزه با داعش ندارد؛ به‌طوري‌كه در مناظره‌ها مجري را وادار كرد به وي تذكر دهد او تنها حرف‌ها و سياست‌هاي اوباما را تكرار مي‌كند. نكته‌ي مهم آن است كه از نظر كلينتون، تهديد ايران براي آمريكا بزرگ‌تر از داعش است و اين اشتباه بزرگي است كه متأسفانه آمريكايي‌ها مرتكب مي‌شوند. اين تلقي جهت‌دهي‌شده از محيط راهبردي، حتي برخلاف منافع ايالات‌متحده هم هست اما آن‌ها متوجه نمي‌شوند.  

در مقابل، دونالد ترامپ فردي تاجرمسلك و اهل زدوبند در حوزه‌ي بين‌المللي است و رويكرد آرماني و دموكراسي‌خواهي را كه در سابقه‌ي نومحافظه‌كاران و ليبرال‌ها بوده است، ندارد و فكر مي‌كند اين‌ها منافع آمريكا را تأمين نمي‌كند. البته نمي‌توان گفت كه او داراي تفكر راهبردي رئاليستي است. بااين‌حال به نظر مي‌رسد وي قائل به آن است كه بشار اسد حكومت قانوني سوريه را رهبري مي‌كند و بايد عليه تهديد داعش فعال‌تر عمل كرد. البته فكر مي‌كنم اين‌ها نظر شخصي وي باشد و بعيد به نظر مي‌رسد اگر به قدرت برسد، لابي‌هاي قدرت و مسائل پشت‌پرده به او اجازه دهند اين موارد را عملياتي كند. مثلاً وي در بخشي از مناظره‌ي دوم اذعان كرد ايران و روسيه در حال جنگ با داعش هستند و ائتلاف آمريكايي در اين ماجرا نقشي ندارد. اين اعتراف بسيار بزرگ بود، اما بعيد است در صورت رسيدن به قدرت، همين مواضع به‌صورت عملياتي ترجمه شوند.
 
* انتخابات رياست‌جمهوري آمريكا چه تأثيري بر سياست‌هاي اين كشور در قبال ايران خواهد داشت؟
كلينتون با توجه به شانس بالا براي تصدي پست رياست‌جمهوري، برنامه‌هاي زيادي عليه ايران دارد و به اسم اينكه ايران دنبال فريبكاري است، مي‌خواهد فريبكاري جديدي انجام دهد و بهانه‌اي جديد براي فشار بيشتر به ايران و انجام كمتر تعهدات آمريكا در قبال ايران به وجود بياورد. اين كد عملياتي كلينتون بسيار قابل توجه است.
 
* آيا توافق هسته‌اي سياست راهبردي آمريكا در قبال ايران را با تغيير مواجه كرد يا همچنان همان سياست‌ها دنبال مي‌شود؟
هيچ توافقي ماهيت دشمن را تغيير نمي‌دهد، بلكه ابزارها و روش‌هاي تقابل تغيير مي‌كنند. اينكه تصور داشته باشيم توافق باعث مي‌شود آمريكا به‌سمت دوستي با ايران حركت كند، ساده‌انگارانه است و مروري بر دوره‌ي پس از توافق هسته‌اي نشان مي‌دهد كه دشمني با ايران براي آمريكا اصالت پيدا كرده است و آمريكا همچنان ايران را دشمن استراتژيك خود مي‌بيند. اين ساده‌لوحي است كه عده‌اي به‌دليل انجام توافق، تعريف ماهوي ديگري از آمريكا ارائه دهند و بگويند توافق موجب شده است كه آمريكا دوست ايران شود. آمريكا با ابزارهاي مختلف مي‌خواهد به ما بگويد نه‌تنها نمي‌خواهد با ايران دوست شود، بلكه روابط عادي هم نمي‌خواهد. اين واضح است كه آمريكا ذيل همين توافق برجام، تحريم‌هاي اوليه عليه ايران را حفظ كرده است و امروز نيز تحريم‌هاي در حال انقضا را تمديد مي‌كند. همه‌ي اين موارد بيانگر آن است كه آمريكا مي‌خواهد اين پيام را به جامعه‌ي جهاني و جامعه‌ي ايراني بدهد كه اجماعي راهبردي براي ادامه‌ي دشمني با ايران در داخل واشنگتن وجود دارد.

عكس: آمريكا و نقض عهد در برجام

* در تاريخ روابط ايران و آمريكا در طول شصت سال گذشته، برهه‌هاي مختلفي را مي‌توان ملاحظه كرد كه نشان‌دهنده‌ي تعدي آمريكا به حقوق مردم ايران است (مانند سقوط دولت قانوني مصدق)، اما در سال‌هاي اخير، نمونه‌هاي فراوان و عديده‌اي از آن مي‌توان به‌صورت عيني مشاهده كرد (مانند نامه‌اي كه شصت سناتور آمريكا نوشتند مبني بر اينكه بعد از اوباما، رئيس‌جمهور بعدي آمريكا مي‌تواند توافق برجام را اجرا نكند). چه نمونه‌هاي ديگري از اين دست، بعد از توافق برجام وجود دارد؟
نقض‌عهدها و بدعهدي‌هاي آمريكا در موضوع برجام كاملاً خود را نشان داد. آمريكايي‌ها علي‌رغم مباحثي كه ذيل برجام وجود دارد، تعهد داده بودند كه رفع تحريم‌ها «به‌شكل مؤثري» اتفاق بيفتد، اما مي‌بينيم كه از يك طرف تعهداتي را روي كاغذ انجام مي‌دهند، اما در عالم واقع اجازه نمي‌دهند روابط اقتصادي-تجاري ايران با نظام مالي بين‌الملل شكل بگيرد. حتي به‌تازگي آمريكايي‌ها به اين نتيجه رسيده‌اند كه تحريم‌هاي مالي عليه ايران مؤثرترين ابزار فشار است و بايد آن را با بهانه‌هاي جديد ادامه دهند. آمريكايي‌ها به‌گونه‌اي توافق‌ها را مي‌نويسند كه راه گريزي براي خود داشته باشند و اگر موفق نشدند، در مقابل همان توافقي كه امضا كردند نيز مي‌ايستند.

در زمينه‌ي نقض‌عهدهاي آمريكا مي‌توان نمونه‌ي ديگري را مثال زد. تمديد قانون تحريم ايران مصوبه‌ي سال ۱۹۹۶ نه‌تنها خلاف روح برجام، بلكه خلاف متن برجام است؛ چراكه قرار بود بعد از برجام تحريم‌هاي جديدي افزوده نشود، اما اقدام آمريكايي‌ها يك تحريم جديد است كه دولت جمهوري اسلامي ايران نبايد نسبت‌به آن بي‌‌اعتنا باشد. موعد انقضاي اين قانون بيست سال پس از تصويب بود و براساس آن قرار بود در سال ۲۰۱۶ به اتمام برسد، اما آمريكايي‌ها به‌دنبال احياي آن هستند.

دسترسي ايران به بازارهاي بين‌المللي از ديگر چالش‌هايي است كه آمريكا ايجاد كرده است. آن‌ها فضا را به‌گونه‌اي طراحي مي‌كنند كه عملاً هيچ‌كس جرئت نكند با ايران همكاري كند. سنگ‌هاي زيادي جلوي پاي طرف‌هاي خارجي مي‌گذارند تا از همكاري با ايران منصرف شود. لذا مي‌توان گفت آمريكايي‌ها چيزي را مي‌نويسند، اما در عملياتي كردن آن طراحي‌هاي مختلف ضد همان توافق انجام مي‌دهند. بهتر بود ايران نيز با رفتار گام‌به‌گام و هم‌زمان با انجام تعهدات غربي‌ها اقدام مي‌كرد تا داده‌ها و ستانده‌ها برابر باشد. بدعهدي‌هاي آمريكايي‌ها در حوزه‌ي منطقه‌اي نيز قابل مشاهده است. مثلاً در موضوع سوريه، توافقي براي آتش‌بس انجام مي‌دهند، اما به توافقات خودشان هم پايبند نمي‌مانند و تجاوز نظامي را ادامه مي‌دهند.
به‌تازگي آمريكايي‌ها به اين نتيجه رسيده‌اند كه تحريم‌هاي مالي عليه ايران مؤثرترين ابزار فشار است و بايد آن را با بهانه‌هاي جديد ادامه دهند. آمريكايي‌ها به‌گونه‌اي توافق‌ها را مي‌نويسند كه راه گريزي براي خود داشته باشند و اگر موفق نشدند، در مقابل همان توافقي كه امضا كردند نيز مي‌ايستند.

در مقابل، تجربه نشان داده كه آمريكايي‌ها تنها در مقابل قدرت و اقتدار كرنش مي‌كنند. بنابراين اگر بازيگري از موضع قدرت وارد شود، آن‌ها با او همراهي مي‌كنند و اگر غير از آن را ببيند، هيچ تعهد و توافق بين‌المللي‌اي محدودكننده‌ي رفتار آن‌ها نخواهد بود.
 
* به نظر مي‌رسد فارغ از رقابت‌هاي انتخاباتي، وضعيت داخلي و جايگاه بين‌المللي آمريكا در حال گذار است. آينده‌ي آمريكا در نظام بين‌الملل را چگونه مي‌بينيد؟
آمريكا در سطح داخلي و بين‌المللي با چالش‌هاي راهبردي مواجه است. در سطح داخلي مهم‌ترين مسئله، معضل طبقه‌ي متوسط محسوب مي‌شود كه اعتماد به «رؤياي آمريكايي» را از دست داده است. رشد اقتصادي در آمريكا تنها به نفع طبقه‌ي بالاي جامعه است. در اين جامعه، اقليتي يك‌درصدي به‌شدت در حال فربه شدن و اكثريت جامعه، به‌ويژه طبقه‌ي متوسط، در حال ضعيف شدن هستند. هشتاد درصد مردم قائل به اين هستند كه در طبقه‌ي متوسط قرار مي‌گيرند و در واقع اين طبقه‌ي متوسط است كه باعث رشد و توسعه‌ي جامعه مي‌شود. حال اگر اين طبقه احساس تبعيض و ناعدالتي كنند، يك معضل در دموكراسي آمريكايي تلقي مي‌شود و امروز جامعه‌ي آمريكايي دچار اين مشكل شده است.

در سطح بين‌المللي نيز آمريكا از منابع لازم براي پيگيري سياست برتري‌جويي در جهان بهره‌مند نيست و به اين مسئله واقف شده است كه بايد نقش بين‌المللي خود را بازتعريف كند. البته اين بازتعريف به‌معني عقب‌نشيني نيست، بلكه مربوط به تمركز جغرافيايي آن‌ها بر مناطق استراتژيك جهان و اينكه چگونه با ظرفيت محدود منافع حياتي خود را دنبال كنند، خواهد بود. اما همين بازتعريف باعث مي‌شود آمريكا تغيير نقش بين‌المللي داشته باشد كه بعد از جنگ جهاني دوم بي‌سابقه است و اين پايان دوران برتري‌جويي آمريكا در عرصه‌ي بين‌المللي تلقي مي‌شود.

بايد توجه داشته باشيم كه بازيگر معقول بين‌الملل، به قدرت در حال افول نمي‌پيوندد. لذا ما نيز بايد به قطب‌هاي ديگر قدرت و ثروت در جهان توجه كرد. حتي ادبيات مقامات آمريكايي اعم از اوباما و مناظرات انتخاباتي، بيانگر اين است كه نظم آمريكايي جهان در حال فروپاشي يا تضعيف است و لذا ما نيز بايد تلاش كنيم با داشتن نگاه استراتژيك، نظم مطلوب خود را حداقل در سطح منطقه‌اي پيش ببريم.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.